روزی مردی در حرم امامزاده ای اختیار ادرارش را از کف داد

و در صحن امامزاده ادرار کرد!

مردم خشمگین شدند و به سمت او هجوم برده و خواستند که او را بکشند !

مرد که هوش و فراستی داشت...

فریاد زد:ایهاالناس!!!

من قادر به ادرار کردن نبودم ؛اما مرا شفا داد

به یکباره مردم ادرار او را بعنوان تبرک!به سر و صورت خود مالیدند ...

.

.

.

کامنت نذارین دیگه ای بابا

دیگه از این پستای قیشنگ نمیذارماااا

D: