مـا که زندگیمون خودِش گُ هَس :| میریم کَپـه مَرگِمونو میزاریم یکَم ذِهنمون آرامِش پیدا کُـنه... خوابای گُ میبینیم :| کلا به ما آرامش نَیـومَده :| مگه اینکه بریم زیر یه خروار خاک :|